عملیات راه سازی به خوبی پیش میرفت ...
با توجه به صعب العبور بودن اما خوبی آب و هوا خیلی کمک بود تا راه سازی به خوبی انجام شود ...
اون روز هم هوا خیلی خوب بود و همه جوره همه اماده کار بودند ..
تا نزدیک ظهر حدود ساعت 10 صبح همه کارها به خوبی پیش میرود که ناگهان یکی از بولدزر ها به روی خاک نرم کناره سر خورده به درون دره می افتد ...
تیم راه سازی هرچه تلاش می کند تا بولدزر را بیرون بیاورد نمی تواند ...
باالاجبار مسئول تیم راه سازی یا همان مدیر عامل شرکت راه سازی را خبر میکنند و در کمتر از پانزده دقیقه خود را به محل حادثه میرساند ...
الحمد الله نه کسی صدمه ای دیده بوده و نه بولدزر خسارتی دیده بود فقط بولدزر از جای خود حرکت نمی کردو با هیچ وسیله ای نتوانستند بولدزر را در بیاورند ... !
عملیات راه سازی متوقف شد ... همه کارگران و رانندگان به محل استراحت برگشتند ... اما مدیر تیم همچنان در محل باقیمانده بود تا طرحی برای بیرون آوردن بولدزر طراحی کند ...
نزدیک اذان ظهر رایحه خوشی به مشامش میرسد ...
دور بر را نگاهی میکند و چند گل لاله توجهش را جلب میکند ... اما گل لاله که بویی ندارد ... !
بویی خوش ...
به خوشی عطر محمدی و مشک ...
کمی جلو تر میرود ... !
نزدیک همان گل های لاله ... بو هم از همان سمت می آمد ...
نزدیک تر میرود ...
برق یه شیء فلزی نظرش را جلب میکند ...
کمی نزدیک تر با دقتی بیشتر ...
کمی خاک را جابه جا میکند ...
بو همچنان بیشتر و بیشتر میشود ...
ناگهان متوجه میشود برق مهمات نظامی است .... !
کمی بیشتر خاک را جابجا میکند ...
بو بیشتر و بیشتر میشود ...
جمجمه ای پیدا میکند ...
انگار همه بو از او بود ...
تمام دستانش ... خاک های دور برش و... همه بوی خوشی داتند و گرفته بودند ...
مدهوش ... بهت زده ... چند دقیقه ای بی حرکت ...
برایش سوال میشود ...
محمات ... اصلحه ... کلاه آهنی .... جمجمه ....
در همان محل باقی میماند ...
به دوستش تماس میگیرد ...
موضوع را میگوید ...
دوستش موضوع را به حفظ اثار اطلاع میدهد ...
سه ساعتی بعد گروهی برای بررسی از اهواز به محل میرسند ...
وقتی رسیدند اشک از چشمانشان جاری بود ....
موضوع را کامل شندیدند ...
آنها راحیه خوش بو را میشناختند و بار ها حس کره بودند ...
آنها میدانستند کجا پا میگذارند ...
فخنعلیک انهو باالواد المقدس ....
وضو گرفتد ... کفشهای خود رادرآورند و مشغول شدند ...
قدمگاه شهیدان است این جا ...
کسی به بما خوشامد نگفته ...
ما صدای شما رو نشنیدیم ...
........................................................................................
ایلام ... منطقه عملیاتی چیلات ...
...
سرخی خونم فدای سبزی قدومت ... بیا ...
میدانم که سرخی خونم ایق سبزی قدمت نیست اما بیا ...
...
بچه های گردان تخریب ... اگر تنها تر از تنها شوم باز هم خدا هست ...
به امید پیروزی در میادین مین امروزی ...
یا حق ...