سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا را دشمن بدارید، تا خدا دوستتان بدارد [حضرت مسیح علیه السلام ـ چون از ایشان درباره کاری که خدا دوستی به بار می آورد، پرسیدند ـ]
تخــریــبـچــی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» هدیه همیشگی بچه های تخریب ...

مسیر 30 کیلومتری رملی رو طی کرده بود ...

اینبار میدان های مین جدیدی دشمن کار گذاشته بود ...

اون هم وسط این بیابان رملی ...!

تو هرکدومش یک معبر پهن علامت دار باز کرده بود ...

از 5 نفر گروه تخریب فقط اون شهید نشده بود ...

تنها وسط بیابان رملی ...

نه بیسیمی بود و نه راهی برای باز گشت ...

زخمش عمیق نبود اما خون زیادی ازش رفته بود ...

ترکش فقط به کتف سمت راستش خورده بود ...

بی رمق بدون اب و غذا ...

چمانش را دوباره باز کرد ...

وسط یه میدان مین جدید ...!

 جهت ها را چک کردو یه معبر جدید باز کرد ...

اون شب عملیات بود ...

زخمش رو هم بست تا شب به راحتی تو عملیات شرکت کنه ...

شب شد ... بچه های خط شکن دیر کردند ...

راه افتاد تو مسیر عملیات طبق نقشه ...

یه میدون مین دیگه ... ؟!

این یکی معبر نداشت ...

او تنها تخریبچی گروه بود که باقیمانده بود ...

شروع کرد به معبر زدن ...

تند و فرض ...

وسط میدان مین فهمید میدون مین بدون نقشه مهندسی درست شده ...

انگار با از اسمون مین ریخته بودند روی زمین ...

تا شروع عملیات چند ساعتی مونده بود ...

معبر زده شد ...

وسط تپه های رملی منتظر عملیات ...

بچه ها شروع کرده بودند ...

خیلی جلو تر از همه بود ...

وسط دشمن ...

پیشروی خوب نبود ...

عملیات انگار لو رفته بود ...

تنها .. تو دل دشمن ...

با کتف زخمی ...

بی رمق ...

دو روز ... فقط خار بیان خورده بود ...

خواست به سمت دشمن حمله ور شه ...

برادر صبر کن ...

صدای یه ایرانی بود ... ؟!

نگاهی کرد ...

یکی از خط شکنان بود ... !

محاصره شده بودند ..

تنها کسی بود که شهید نشده بود ...

دونفر شدند ...

تنها زخمی تو دل بیابان رملی ...

بی رمق ...

نماز صبح رو خوندند ...

نزدیک سپیددم ...

از پایین تپه رملی که بالا اومددند ...

تازه فهمیدن محاصره ان ...

دوتا خشاب فشنگ کامل و یکی نصفه ...

و دوتا آر پی جی ... که اون خط شکنه همراهش بود ...

یا باید صبر میکردن ...

یا حمله ور میشدن ...

نقشه این که از یک طرف با آر پی جی راهی باز کنن ... و محاصره رو بشکنن ...

او هم فقط تک تیر و دقیق بزنه ...

حسن تا بلند شد برای زدن آر پی جی ... افتاد !!!

اینبار حسن تنها خط شکن باقیمونده پرواز کرد ...

اونهم با شیرینی تخریبچی ها ...  تیر قناّصه ... وسط پیشانی ...

حتی اخ هم نگفت فقط لبخند شیرینی به لب داشت ...

پلاک هم نداشت ... مثل او ...

شروع کرد به تیر اندازی ... تک تیر

فقط دقیق میزد ...

و سینه خیز جلو میرفت ... بین دو تا تپه ...

انگار میدونستند موضوع چیه ...

چند تا تیر دیگه بیشتر نمونده بود ...

گزاشت روی رگبار ...

ستاره های طلایی رو شنانه عراقی را دیده بود ...

همه را به سمت او شلیک کرد ...

افتاد ...

نفهمید چه شد ... زمین و زمان پراز گلوله شد ...

یه ترکش به ران پاش خورد ...

یکی هم به کمرش ...

هیچ رمقی نداشت ...

بین دوتا تپه رملی ...

.............................................................

گمنام ...

.............................................................

از حال رفت ...

به هوش که امد ...

نصف بدنش توی رمل مونده بود ...

دیگر هیچ کس نفهمید او چه طور شهید شد ...

...

ازروی استخوان های بندش مشخص بود که انگار هزاران تیر به او شلیک کردند ...

و هدیه همیشگی بچه های تخریب ...

این بار با تیر نزدیک کلت ...

پشت کاسه سرش هم نداشت ...انگار خورد شده بود ...

وسط پیشانی بند یا زهرایش سوراخ بود ...

تیر خلاصی وسط پیشانی ...

...........................................................

یا فاطمه الزهرا ... س

به غربت حسنت سوگند ...

دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره ...

دلم به غربت فرزندانت تو فکه نمیرسه ...

اما بریده ...

مادر جان ... ادرکنی ...

..........................................................

دست نوشته های شهید گمنام ...

محل شهادت فکه عراق ...

... گرای محل شهادت ... گزارش اسیر عراقی ...

اون تخریبچی معاون عملیات سپاه چهارم عراق را به درک واصل کرده بود ... تنها دلیلی که کمی از استخوان هیا خورد شده اش برگشت رشادتش و حیرانی اسیر عراقی از این همه توان و شجاعت بود ...

.........................................................

سرخی خونم هم لایق سبزی قدومت نیست ... اما بیا ...

یا حق ...

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تخریبچی ( دوشنبه 88/6/16 :: ساعت 11:50 صبح )

>> بازدید امروز: 19
>> بازدید دیروز: 17
>> مجموع بازدیدها: 245129
» لوگوی وبلاگ

» درباره حقیر

تخــریــبـچــی
تخریبچی
به نام خدا ... تخریبچی ... یه نسل سومی ... یکی که خیلی چیز ها دیده و شنیده و تجربه کرده ... یکی که سعی در اصلاح درون و بیرونش داره ... یه بسیجیه دانشجو ... یه بسیجیه طلبه ... به امید شهادت


» لینک دوستان
غفلت ...
منتظر ...
عروج ... اولین دست نوشته های تخریبچی
بچه های قلم
استاد هادی کردان ...
حم عسق ...
ساجدون ...
دست خط باران ...

» پیوندهای روزانه

نا گفته هایی از جلبگهای سبز اموی ... [46]
دختر و چگونگی ابراز علاقه [221]
پست نگهبانی [38]
لاله های سخنگو [20]
فرازی از نامه امام خمینی .ره. به آقای منتظری [106]
امید ... [51]
بچه های زهرا س [74]
یادی کن [54]
صدای شرهانی ... [248]
عشق یعنی ... [199]
وصیت نامه ای از شهید ... [228]
رقصی چینینمیانه میدانم آرزوست ... [316]
صبح جمعه ... [173]
جلسات تفسیر قرآن در ماه مبارک رمضان در چت [168]
[آرشیو(14)]

» آرشیو مطالب
شروع به کار تخریبچی ...
صدایی غریب ...
حسین ...
وفای عشق ... یادی تلخ ...
مین های یادگاری ...
لاله های سخن گو ...
صدای شرهانی ...
عشق ...
عشق یعنی ...
پست نگهبانی ...
برادران انقلابی ...
غزه ...
انتخابات ریاست جمهوری ...
عشق و ابراز علاقه دخترانه ...
رفتار ...
هدیه همیشگی بچه های تخریب ...
لاله های خوش بو ...
کردستان ...
میر حسین موسوی
نمک
سال 87
سال 88
سال 89
سال 90
سال 91
سال 92
سال 93
سال 94
سال 95
سال 97

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب