سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان او و حقّ انگاشتن باطل، جدایی می اندازد [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفته خدای « بدانید که خداوند میان انسان و دلش جدایی می اندازد» فرمود]
تخــریــبـچــی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سرخی امد ... سبزی انتظارمان را پس بدید ... !!!

کمی قبل تر ...
حدود سال 61 هجری ..
کربلا ...
پیرمردی سبز پوش که خون مبارزه در رگهایش جوان ماند بود ...
آمده بود تا با سرخی خونش و سبزی تنش امر به معروف و نهی از منکر را زنده کند ...
آمده بود تا با خونش نهال نوپای اسلام را آبیاری کند ...
به دعوت خلقی بیعت شکن آمده بود اما منتظر ندای خدایش بود ...
و حکومت ...
حکومتی که بازی دست سگ بازان و شراب خواران بود ...
حکومتی که آن خون دیگر تحملش را نداشت ...
حکومتی که از آن خون وحشت داشت و از آن صدا می هراسید ...
و دیروز بود که از سرزمین کربلا قصر سبز معاویه را که اکنون شرابخوار سگبازی چون یزید سردمدارش شده بود با خونش هدف قرار داده بود ...
و این گونه خطاب کرد ... :
« این سنگ ها را به قیمت چه خون هایی خریده ای ؟
این بلندی را بر چه ویرانه ای بنا نهاده ای ؟
و چندین هزار سفره که بی نان کرده ای ؟
تا اکنون با خونم سیراب شوی و سفره ات گسترده ..! ؟ »
دیروز صدای حسین بود که مرٍثیه اسلام میخواند ...
مرثیه ای که مادرش در پشت درب خانه وقتی پهلویش به دست غاصبان شکست سر داد ...
هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی ... ؟!!!
و امروز ...
منتظران دروغین منتقم کربلا ...
مدعیان دروغین نسل سبز ...
با پوششی سبز مخملی ...
بدون غیرت ...
مردانی زن نما و زنانی مرد نما ... که خود نشانه ای از نشانه های مردم بی دین آخر الزمان است ...
همان کمنیست هایی که به قول شهید عبدالحمید دیالمه ، خود و زن و زندگی شان از پول آنها (کمنیست ها) تغذیه می شد ...
همان هایی که جام زهر به روح الله همان نوشاندن  ...
همان هایی که 16 سال پایه های اقتصادی را تصاحب کردند و 8 سال فرهنگ نبوی را به اندک شهوتی فروختند ...
همان هایی که رنگ و لباس نبوی را به مسخره و بازی گرفته اند ...
همان هایی که اکنون همه قوای خود را برای گرفتن تنهای جایگاهی که متعلق به آنها نیست و و بر آن تصاحب ندارند ، به کار گرفته اند ...
همان هایی که خودم دیدم  زیر پرچم های سبز یا زهرا س می رقصیدند و خونی که از پرچم می چکید را لگت مال میکردند ...
همان هایی که نامه سرگشاده نوشتند و شبنامه نویسان و بیانیه دهندگان را اجیر کردند ...
همان آیت الله ساختگی و همان سید دروغین و همان شیخ بی سواد ...
چه خونهایی را که پایمال نکردند ...
همچون خون جوانانی که چه قبل و چه بعد از انقلاب ، درخت نو پایی که تازه با خون حسین آبیاری شده بود را دوباره آبیاری کردند ...
آری خون حسین ... سید الشهداء ....
خون فرق پدرش ...
خون پهلوی مادرش ...
خون جگر برادرش حسن ...
و خونهای فرزندانش ...
خون جوانان این مرز بون که به سید شهداء خویش اقتدا نمودند ...
خون ابراهیم زمان ...
و در پایان هم میخواهند خون سید علی مان را بریزند و پایمال کنند ...
اما این بار کور خوانده اید ...
این کاخ ها که بر افراشتید و این سنگرها که درست کرده اید و این دندانی که برای حکومت امام زمان تیز کرده اید را به قیمت چه خون هایی میخواهید ... ؟
هان ... تویی که نامه سرگشاده می دهی ... چند دین هزار سفره را بی نان کرده ای .... ؟
هان ای تویی که ادعای سید بودن میکنی و بیانیه میدهی ...  چندین هزار دختر باکره را در ستاد های خود برای رای فروختی ؟
هان ای شیخی که حِرَ را از  بِرّ تشخیص نمیدهی ... تو بگو ... تویی که روزی شهدا بهت ارزش دادند ... ؟
و امروز همین ها فکر کرده اند میتوانند ... !
فکر کرده اند میتوانند تمام هستی ما ...
عشق ما ...
نایب امام ما ...
رهبر ما را از ما بگیرند ...
کور خوانده اند ...
چرا که مهدی پشتیبامان و پشتیبان فرزندش است ...
هر چند او فاطمه ای ندارد که پشت در برایش جان دهد ...
هرچند او همچون مهدی یاری ندارد ...
هرچند ندای اَینَ عَمّارسر داده ...
هرچند هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنیش را پاسخ گویی نیست ...
اما ...
اما هستند اندک کسانی که معاویه صفتان و یزید صفتان و شمر صفتان را از هستی ساقط کنند ...
سرخی خونم فدای روی ماه تو سید علی ...
خدایا خدایا ... ستاره ها که رفتند ... خورشید را نگه دار ...
ای رهبر آزاده آماده ایم آماده ...
ماهمه سرباز توایم خامنه ای ...
گوش به فرمان توایم  خامنه ای ...
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد ... ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد ...
...
دوباره گذر عمر ما را به محرم رساند ...
سبز پوشی که منتقم خون سرخ جدش است با دلی خون تنها یار خویش را حمایت میکند ...
او نمیگذارد فرزندش تنها بماند ...
پرچم ما ... سرخی شهادت و سبزی انتظار است ...
سرخی آمد ... سبزی انتظارمان را پس بدید ...
پس ندید ... خون سیاهتان ریخته میشود تا بگیریم ...
...
لببیک یا حسین ...
لبیک یا خامنه ای ...
لبیک یا اباصالح المهدی ...

eshgh o jahad
یا حق ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تخریبچی ( پنج شنبه 88/9/26 :: ساعت 2:59 صبح )
»» شهادت جمعی از سرداران سپاه

گل اشکم شبی وا می شد ای کاش

شهادت قسمت ما می شد ای کاش

...

شهادت جمعی از سرداران سپاه و هموطنان عزیز اهل تسنن به دست ترورستان در عملیاتی انحاری در سیستان و بلوچستان در جمع صمیمی نشست های وحدت آمیز شیعه و سنی رو به ملت شهید پرور و خانواده های آنها تسلیت عرض می نمایم و همه شهدای این واقعه تبریک میگویم ...

...

دو تن از سرداران مشهدی هم در این جمع به شهادت رسیدند ... از جمله شهید سردار شوشتری و شهید سردار محمد زاده ...

...

به امید شهادت ...

یا حق



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تخریبچی ( یکشنبه 88/7/26 :: ساعت 2:21 عصر )
»» هدیه همیشگی بچه های تخریب ...

مسیر 30 کیلومتری رملی رو طی کرده بود ...

اینبار میدان های مین جدیدی دشمن کار گذاشته بود ...

اون هم وسط این بیابان رملی ...!

تو هرکدومش یک معبر پهن علامت دار باز کرده بود ...

از 5 نفر گروه تخریب فقط اون شهید نشده بود ...

تنها وسط بیابان رملی ...

نه بیسیمی بود و نه راهی برای باز گشت ...

زخمش عمیق نبود اما خون زیادی ازش رفته بود ...

ترکش فقط به کتف سمت راستش خورده بود ...

بی رمق بدون اب و غذا ...

چمانش را دوباره باز کرد ...

وسط یه میدان مین جدید ...!

 جهت ها را چک کردو یه معبر جدید باز کرد ...

اون شب عملیات بود ...

زخمش رو هم بست تا شب به راحتی تو عملیات شرکت کنه ...

شب شد ... بچه های خط شکن دیر کردند ...

راه افتاد تو مسیر عملیات طبق نقشه ...

یه میدون مین دیگه ... ؟!

این یکی معبر نداشت ...

او تنها تخریبچی گروه بود که باقیمانده بود ...

شروع کرد به معبر زدن ...

تند و فرض ...

وسط میدان مین فهمید میدون مین بدون نقشه مهندسی درست شده ...

انگار با از اسمون مین ریخته بودند روی زمین ...

تا شروع عملیات چند ساعتی مونده بود ...

معبر زده شد ...

وسط تپه های رملی منتظر عملیات ...

بچه ها شروع کرده بودند ...

خیلی جلو تر از همه بود ...

وسط دشمن ...

پیشروی خوب نبود ...

عملیات انگار لو رفته بود ...

تنها .. تو دل دشمن ...

با کتف زخمی ...

بی رمق ...

دو روز ... فقط خار بیان خورده بود ...

خواست به سمت دشمن حمله ور شه ...

برادر صبر کن ...

صدای یه ایرانی بود ... ؟!

نگاهی کرد ...

یکی از خط شکنان بود ... !

محاصره شده بودند ..

تنها کسی بود که شهید نشده بود ...

دونفر شدند ...

تنها زخمی تو دل بیابان رملی ...

بی رمق ...

نماز صبح رو خوندند ...

نزدیک سپیددم ...

از پایین تپه رملی که بالا اومددند ...

تازه فهمیدن محاصره ان ...

دوتا خشاب فشنگ کامل و یکی نصفه ...

و دوتا آر پی جی ... که اون خط شکنه همراهش بود ...

یا باید صبر میکردن ...

یا حمله ور میشدن ...

نقشه این که از یک طرف با آر پی جی راهی باز کنن ... و محاصره رو بشکنن ...

او هم فقط تک تیر و دقیق بزنه ...

حسن تا بلند شد برای زدن آر پی جی ... افتاد !!!

اینبار حسن تنها خط شکن باقیمونده پرواز کرد ...

اونهم با شیرینی تخریبچی ها ...  تیر قناّصه ... وسط پیشانی ...

حتی اخ هم نگفت فقط لبخند شیرینی به لب داشت ...

پلاک هم نداشت ... مثل او ...

شروع کرد به تیر اندازی ... تک تیر

فقط دقیق میزد ...

و سینه خیز جلو میرفت ... بین دو تا تپه ...

انگار میدونستند موضوع چیه ...

چند تا تیر دیگه بیشتر نمونده بود ...

گزاشت روی رگبار ...

ستاره های طلایی رو شنانه عراقی را دیده بود ...

همه را به سمت او شلیک کرد ...

افتاد ...

نفهمید چه شد ... زمین و زمان پراز گلوله شد ...

یه ترکش به ران پاش خورد ...

یکی هم به کمرش ...

هیچ رمقی نداشت ...

بین دوتا تپه رملی ...

.............................................................

گمنام ...

.............................................................

از حال رفت ...

به هوش که امد ...

نصف بدنش توی رمل مونده بود ...

دیگر هیچ کس نفهمید او چه طور شهید شد ...

...

ازروی استخوان های بندش مشخص بود که انگار هزاران تیر به او شلیک کردند ...

و هدیه همیشگی بچه های تخریب ...

این بار با تیر نزدیک کلت ...

پشت کاسه سرش هم نداشت ...انگار خورد شده بود ...

وسط پیشانی بند یا زهرایش سوراخ بود ...

تیر خلاصی وسط پیشانی ...

...........................................................

یا فاطمه الزهرا ... س

به غربت حسنت سوگند ...

دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره ...

دلم به غربت فرزندانت تو فکه نمیرسه ...

اما بریده ...

مادر جان ... ادرکنی ...

..........................................................

دست نوشته های شهید گمنام ...

محل شهادت فکه عراق ...

... گرای محل شهادت ... گزارش اسیر عراقی ...

اون تخریبچی معاون عملیات سپاه چهارم عراق را به درک واصل کرده بود ... تنها دلیلی که کمی از استخوان هیا خورد شده اش برگشت رشادتش و حیرانی اسیر عراقی از این همه توان و شجاعت بود ...

.........................................................

سرخی خونم هم لایق سبزی قدومت نیست ... اما بیا ...

یا حق ...

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تخریبچی ( دوشنبه 88/6/16 :: ساعت 11:50 صبح )
»» ...

...

 

یادت باشه یادت باشه یادت باشه یادت باشه یادت باشه

 

...

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » تخریبچی ( سه شنبه 87/8/28 :: ساعت 11:14 عصر )

>> بازدید امروز: 12
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 241865
» لوگوی وبلاگ

» درباره حقیر

تخــریــبـچــی
تخریبچی
به نام خدا ... تخریبچی ... یه نسل سومی ... یکی که خیلی چیز ها دیده و شنیده و تجربه کرده ... یکی که سعی در اصلاح درون و بیرونش داره ... یه بسیجیه دانشجو ... یه بسیجیه طلبه ... به امید شهادت


» لینک دوستان
غفلت ...
منتظر ...
عروج ... اولین دست نوشته های تخریبچی
بچه های قلم
استاد هادی کردان ...
حم عسق ...
ساجدون ...
دست خط باران ...

» پیوندهای روزانه

نا گفته هایی از جلبگهای سبز اموی ... [46]
دختر و چگونگی ابراز علاقه [221]
پست نگهبانی [38]
لاله های سخنگو [20]
فرازی از نامه امام خمینی .ره. به آقای منتظری [106]
امید ... [51]
بچه های زهرا س [73]
یادی کن [54]
صدای شرهانی ... [248]
عشق یعنی ... [199]
وصیت نامه ای از شهید ... [228]
رقصی چینینمیانه میدانم آرزوست ... [316]
صبح جمعه ... [173]
جلسات تفسیر قرآن در ماه مبارک رمضان در چت [168]
[آرشیو(14)]

» آرشیو مطالب
شروع به کار تخریبچی ...
صدایی غریب ...
حسین ...
وفای عشق ... یادی تلخ ...
مین های یادگاری ...
لاله های سخن گو ...
صدای شرهانی ...
عشق ...
عشق یعنی ...
پست نگهبانی ...
برادران انقلابی ...
غزه ...
انتخابات ریاست جمهوری ...
عشق و ابراز علاقه دخترانه ...
رفتار ...
هدیه همیشگی بچه های تخریب ...
لاله های خوش بو ...
کردستان ...
میر حسین موسوی
نمک
سال 87
سال 88
سال 89
سال 90
سال 91
سال 92
سال 93
سال 94
سال 95
سال 97

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب